وااای خدای من سرم داره سوت میکشه از کارات 😭😭😭 یعنی دود از کله ام بلند شده 🤯🤯🤯🤯 باباجونت رفت کمک بابابخشی که عزیز جون رو از حموم بیارن بیرون. تو هر کار کردی همراش نبردت بعد گریه کردی و آخرشم گفتی من میرم پیش بابام. منم فک کردم میری تو حیاط میبینی بابا نیست بر میگردی دیدم برنگشتی گفتم تو حیاط خودتو با فروغون و گل و گیاه ها سرگرم کردی نگو تو در حیاط رو باز کردی رفتی خونه بابا بخشی اینا 😱😨 🤯🤯 الان باباجونت زنگ زد فقط میپرسید نرجس کجاست؟ یهو دلم هری ریخت اولش که فک کردم دایی ابراهیم تو خیابون دیدت شدت عصبانیت باباتو که دیدم بعدش فک کردم خدای نکرده نکنه تصادف کردی ولی خداروشکر سالم رسیده بودی خونه بابابخشی اینا از پشت گو...