نرجس خانومنرجس خانوم، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

من و نرجس بانو

دوست داشتنای نازگلم

پیرو پست قبل که از خونه بیرون رفتی 👇 الان اومدی میگی مامان من تو رو هم خیلی دوست دارم ( قربون قلب مهربونت که هنوزم تو فکری ) میگم _مطمئنی؟ _آره _ دوست داشتن چطوریه؟ _ انگشتاتو شکل قلب کردی گفتی اینطوریه 😍 هشتک عشق ❤💗💖 ...
18 فروردين 1400

بی خبر تنهایی رفتی بیرون

وااای خدای من سرم داره سوت میکشه از کارات 😭😭😭 یعنی دود از کله ام بلند شده 🤯🤯🤯🤯 باباجونت رفت کمک بابابخشی که عزیز جون رو از حموم بیارن بیرون. تو هر کار کردی همراش نبردت بعد گریه کردی و آخرشم گفتی من میرم پیش بابام. منم فک کردم میری تو حیاط میبینی بابا نیست بر میگردی دیدم برنگشتی گفتم تو حیاط خودتو با فروغون و گل و گیاه ها سرگرم کردی نگو تو در حیاط رو باز کردی رفتی خونه بابا بخشی اینا 😱😨 🤯🤯 الان باباجونت زنگ زد فقط میپرسید نرجس کجاست؟ یهو دلم هری ریخت اولش که فک کردم دایی ابراهیم تو خیابون دیدت شدت عصبانیت باباتو که دیدم بعدش فک کردم خدای نکرده نکنه تصادف کردی ولی خداروشکر سالم رسیده بودی خونه بابابخشی اینا از پشت گو...
18 فروردين 1400

16 فروردین 1400

خداروشکر دخترم رشدش خوبه و میتونه موهاشو قیچی کنه این یعنی رشد دستاش خوبه و میتونه کارهای ظریف رو انجام بده امروز باز موهاتو با قیچی چیدی تازه یکم بزرگ شده بودن و جلوی موهات حالت دخترانه گرفته بود 😭 ناراحت شدم ولی نه تا این حد که بهت نشون دادم ولی واکنشم یکم تند بود شااااید تا چند وقت یادت بمونه که موهاتو قیچی نکنی 😏😫 اول اینکه این سری کلا خودت بهم نگفتی موهاتو قیچی کردی قبلا به هر طریقی خودت میوردی موهای قیچی شده رو نشونم میدادی دلیلشم میتونه همین ناراحتیای من باشه خب بعد که موهاتو دیدم آوردم نشونت بدم گفتم نرجس اینا چیه گفتی موهامو قیچی کردم مامان منم اولش کلا هیچی نگفتم بهت ولی متوجه شدی ناراحت شدم ولی وقتی اومدی پیشم گفتم کنارم...
16 فروردين 1400

خوشبختی همین چیزاس دیگه من خوشبختم😍

گل دختر سه سال و هفت ماه و یازده روزه من! امروز من و بابا تو اتاق نشسته بودیم تو هم تو پذیرایی داشتی برنامه پاشو پاشو کوچولو نگاه میکردی یهو با ذوق و شوق اومدی تو اتاق و بهم گفتی مامان بهم من دیگه بزرگ شدم یاد گرفتم ظرفا رو بشورم بهم اجازه میدی کمکت کنم و برم ظرفارو بشورم؟ آخ آخ که من و بابا چه ذوقی کردیم از شیرین زبونی و حرفات و اداهات   😍 آخه من چطور قربون اینهمه شیرن زبونی نرم بهت اجازه دادم کمکم کنی داشتی استکان و کاسه ها رو کف مالی میکردی و میگفتی من دیگه بزرگ شدم مامان کمکت میدم که کمرت درد نگیره ❤ قربون قلب مهربونت اینقد مهربون و رئوفی که بعضی وقتا نگرانت میشم که بخوای تو اجتماع بری ضربه بخوری 😥 چق...
9 فروردين 1400
1